پنجشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۰

من امروز بس دلم تنگ است و
هر سازي كه مي بينم بد آهنگ است
بيا ره توشه بر داريم
قدم در راه بگذاريم
ببينيم آسمان هر كجا آيا همين رنگ است؟

راستي كتاب شازده كوچولوي سنت اگزو پري رو خونديد. End زيباييست. يك شاهكار ادبي به تمام معنا. حرفهاي آدم بزرگايي كه يه روزي مثل اين شازده دنياي كودكي داشتند. حرفهايي كه آدم بزرگها كمتر مي فهمند.
من اگر جاي شما ميبودم ، همين الان دستگاه رو خاموش ميكردم و ميرفتم كتابفروشي سر كوچه يه نسخه اونو ميخريدم تا پنج شنبه، جمعه زيبايي رو داشته باشم .
بخونيد و يه فاتحه به روح سنت اگزو پري نثار كنيد و براي ما هم دعا كنيد.
...عزت زياد

چهارشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۰

به نام هستي بخش پاك
همه اوست ديگر چه باك

امروز صبح هم طبق معمول هميشه رئيسم صبحونه منو Download كرده برام سرو كرد. صبحونه امروز شامل برنامه Ontime و Zipcode بود . كه البته بايد دستگاه گوارشي شما حساس به اينترنت نباشه تا حسابي اين صبحونه بهت حال بده - كه حسابي به ما حال داد - آخه از شما چه پنهون اين رئيس ما عاشق رايانه و اينترنته. هر روز با دست پر به بخش بنده مي آد و ما رو از ارادت خودش بي نصيب نمي كنه. و ما هم مثل هميشه شرمنده ارادت ايشون مي مونيم. و اگر جاي تشكري هم بمونه فقط با استفاده بهينه از برنامه هاي پيشنهادي ايشون ممكنه.
رئيس عاشق اينترنت و رايانه داشتن هم يه نوع شانسه ديگه، كه خوشبختانه شامل شخص ينده شده است.
... تا بعد
ما همگي يه مسافريم، بخواهي نخواهي بدون اينكه خودتو لوس كني بايد از اين آبادي بري. چيزي كه خيلي مهمه اينه كه تكليف خودتو روشن كني. يا رومي روم يا زنگي زنگ. راستي تو اين روزگار بي وفا كه مجبوري براي گذراندن زندگي از بوق سحر تا كله شب بدوي، چقدر فرصت ميكني كه بنشيني و ببيني چيكاره اي و چي مي خواي. خيري يا شري .
خودتو گول نزن. وسط جوي وا نسا. يا اين ور جوي با اونور. وسط كه واستي مزاحمي، تكليفتو با خودت لااقل مشخص كن. سر خودتو حداقل كلاه نزار.
داشتم ميگفتم كه بابا ما همگي مسافريم. راستي شده تا حالا از خودتون به خودتون سفر كنيد؟ روشن تر بگم ؟! چشم منظورم اينه كه تا حالا از خودتون بيرون اومديد و از بيرون به خودتون نيگاه كردين كه ببينيد چند مرده حلاجيد. براي امتحان هم كه شده اين كارو بكنيد. از لذت اين كار ما رو بي نصيب مگذاريد.
التماس دعا

سه‌شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۰

دوباره سلام، حسابي معتاد به اينترنت شده ام . عجب بازار مكاره ايست اين اينترنت. اگر حواست رو حسابي جمع نكني، بيچاره ات ميكنه. بگذريم
حالا كه تا اينجا اومديد و طبق سنت دوست نداريم از اين وب لاگ دست خالي برتون بگردونيم يه سري به اينجا بزنيد تا خستگي از تنتون در بره
اگه بهتون خوش گذشت ما رو هم دعا كنيد.
فعلا BYE.
خيلي خسته ام و مي رم كه بخوابم. قبل از رفتنم ي شعري رو براتون بنويسم كه حالا كه لطف كرديد و سري به وب لاگ ما زديد دست خالي نريد. خيلي دستتون درد نكنه!
بشنو از ما اين نصيحت شعر رفتن ساز كن
تا پر و بالت نسوخته
شاپرك! پرواز كن پرواز كن
...چه بايد گفت اگر دل يار ما نيست
اگر عشقي دگر در كار ما نيست
نبايد مرد و از بودن جدا شد
كه بايد دست به دامان خدا شد
كه بايد همتي كرد، قصه اي گفت
سكوت شهر را بايد برآشفت.
براي ديگران بايد بگوييم
براي ديگران بايد بروييم
براي ديگران در كوره راهها
جلو افتاده و ره را بجوييم.
اگر از ما گذشت و پير گشتيم
اگر در انتهاي سرگذشتيم
جوان دادادگان بايد بمانند
براي يكدگر سر در گريبان
بگيرند و بگريند و بخوانند.
گر تابش از تو باشد
خورشيد بي فروغ است
از چشم من چنين است
گر پوچ يا دروغ است.
خدا وكيلي اگه به مذاقتون خوش اومده براي سراينده اش كه باور كنيد نمي دونم كيه حتما يك كف مفصل. بازم خيلي تنكيو.
با سلام خدمت خودم و شمايي كه معلوم نيست چرا و به چه علت مجبوري كه اين وب لاگ رو تحمل كني، مخفي نماند كه خودمون تا حدودي تحمل كردني هستيم ولي نوشته هامونو نميدونم. بگذريم رفيق.
شايد بپرسي چرا فرياد و منم در جوابتون ميگم چرا فرياد نه؟