جمعه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۱
سهشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۱
بهار رستاخيز طبيعت است و قيامت زمين. بهار فصل بيرون شدن زنده از مرده است. بهار فصل شكفتن. نو شدن و تازه شدن است. بهار مي آيد و عطر شكوفه هاي بهار نارنج را با خود مي آورد.بهار مي آيد و بوي خاك باران خورده مشام را پر مي سازد و بوي سمنوي تازه، انسان را از خود بيخود مي كند. بهار مي آيد و ترنم ترانه شور زندگي گوشها را مي نوازد. ترانه اي كه نت هاي موسيقي اش را رود در زير آوار آبها مي سازد و گيتارش را چلچله سر گلدسته سرو مي نوازد و تارش را باد صبا در هو هوي مستانه برگهاي بيد مجنون مي زند. و بلبل بر سر گنبد سبز نارون ترانه اش را مي خواند و تو اي با احساس ترين مخلوق عالم مي تواني زيباترين و طبيعي ترين ترانه هستي را با گوش تن كه نه با گوش جان بشنوي. بهار فصل تاج گذاري شبنم است روي تخت شاهي گلبرگهاي گل سرخ. بهار فصل غلبه لشكر پر شكوه سبزه است برقلمرو سرد و بي روح زمين. بهار فصل رقص شكوفه هاي پر پر شده سيب است روي امواج مواج رود. بهار فصل رويش گلهاي احساس است در باغچه ذوق.
در بهار هر وقت كه كنار پنجره مي نشيني آنقدر محو تماشاي زيبايي اين تابلو دل انگيز هستي مي شوي كه زمان و مكان از دستت بيرون مي شود و تو بي آنكه خود بخواهي با طناب احساس از پنجره خيا لت پايين مي روي و در باغ پر از شكو فه هاي ذوق دنبال شاپركهاي شوقت مي دوي و در پي اين جست و خيز از روي جوي روان توهم مي پري و مواظبي كه نكند پا روي گلهاي معطر افكارت بگذاري و بعد كه كنار در خت پر شكوفه يقين مي رسي با نردبان ترديد از تنه درخت بالا مي روي تا بتواني لطافت شكوفه هاي زيباي اعتقاد را با دست دل احساس كني و چه شوري در تو بر پا مي شود. شوري كه نا گاه تو را به خود مي آورد و تو غرق در دنياي افكار و اسير امواج پر تلاطم ذهن از روي قايق خيال مي افتي و قبل از اينكه اضطراب غرق شدن را احساس كني خود را كنار همان پنجره و در حال ديدن همان مناظر پر شكوه مي بيني. بهار تابلوي نقاشي است حاصل دست نگار گري توانا كه آن را با قلم موي عشق بر بوم نقاشي طبيعت كشيده است و آنچه به اين تابلو نقاشي جان مي دهد و براي بيننده وصف ناپذيرش مي كند اين است كه نقاشش آنرا با عشق كشيده است و هر سال تو آن را زيباتر بهتر و پر شور تر احساس مي كني.
و اما امسال در ازدواج محرم و بهار هر چند كه شكوفه ها آن رقص شور انگيز بهاري را ندارند و شبنم بجاي پادشاهي و سروري بر روي گل ، اشك شده است و مهمان ناخوانده چشمها و ترانه شور زندگي آن شور شيدايي هميشگي را ندارد و بيشتر به نغمه غم انگيز غربت شبيه است تا ترانه و به جاي وصل، هجران را تداعي مي كند. اما هر چه باشد بهار بهار است و با خود عيد را بهمراه دارد.پس عزيران عيدتان مبارك.
در بهار هر وقت كه كنار پنجره مي نشيني آنقدر محو تماشاي زيبايي اين تابلو دل انگيز هستي مي شوي كه زمان و مكان از دستت بيرون مي شود و تو بي آنكه خود بخواهي با طناب احساس از پنجره خيا لت پايين مي روي و در باغ پر از شكو فه هاي ذوق دنبال شاپركهاي شوقت مي دوي و در پي اين جست و خيز از روي جوي روان توهم مي پري و مواظبي كه نكند پا روي گلهاي معطر افكارت بگذاري و بعد كه كنار در خت پر شكوفه يقين مي رسي با نردبان ترديد از تنه درخت بالا مي روي تا بتواني لطافت شكوفه هاي زيباي اعتقاد را با دست دل احساس كني و چه شوري در تو بر پا مي شود. شوري كه نا گاه تو را به خود مي آورد و تو غرق در دنياي افكار و اسير امواج پر تلاطم ذهن از روي قايق خيال مي افتي و قبل از اينكه اضطراب غرق شدن را احساس كني خود را كنار همان پنجره و در حال ديدن همان مناظر پر شكوه مي بيني. بهار تابلوي نقاشي است حاصل دست نگار گري توانا كه آن را با قلم موي عشق بر بوم نقاشي طبيعت كشيده است و آنچه به اين تابلو نقاشي جان مي دهد و براي بيننده وصف ناپذيرش مي كند اين است كه نقاشش آنرا با عشق كشيده است و هر سال تو آن را زيباتر بهتر و پر شور تر احساس مي كني.
و اما امسال در ازدواج محرم و بهار هر چند كه شكوفه ها آن رقص شور انگيز بهاري را ندارند و شبنم بجاي پادشاهي و سروري بر روي گل ، اشك شده است و مهمان ناخوانده چشمها و ترانه شور زندگي آن شور شيدايي هميشگي را ندارد و بيشتر به نغمه غم انگيز غربت شبيه است تا ترانه و به جاي وصل، هجران را تداعي مي كند. اما هر چه باشد بهار بهار است و با خود عيد را بهمراه دارد.پس عزيران عيدتان مبارك.
به نام حضرت دوست
امشب يه جورايي دلم گرفته. اين جور گرفتن رو اسمشو ميزارم نغمه غم انگيز. نغمه غم انگيز يعني درد بي درمون. يه چند وقت يكبار به سراغم مي آد. همه دورتند ولي فكر مي كني تنهاي تنهايي. در واقع همه به كار خود مشغولند.
ياري اندر كس نميبينم ياران را چه شد / دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد
نغمه غم انگيز به سراغ همه مي آد. هيچ كس توي اين دنيا نميتونه ادعا كنه كه هنوز به اين درد دچار نشده. اين موجود ناشناخته از بچگي با من بوده و من ديگر با اون انس گرفتم. حالا ديگه با هم رفيقيم و به قولي رفيق دوران تنهايي منه. با اينكه عذابم ميده ولي دوسش دارم. از نشونه هاي اين ابتلاء، اينه كه دوست داري هي گريه كني. داري اشك ميريزي ولي حاليت نيست. يعني يه جورايي اين گريه بهت حال ميده. دوست داري حالا حالا ها اين حس از وجودت بيرون نره تا براي همه دردهايي كه در سينه داري بشيني زار زار گريه كني. احساس ميكني ميخواهي فرياد بزني. خيال پرواز داري و به دنبال مقصدي ميگردي كه پروازتو به رخ بكشي. دلت يه جورايي گلايه داره، هي بهونه ميگيره. بهونه رفتن. بهونه پرواز، بهونه سفر و بهونه هجرت و چه زيبا واژه ايست اين واژه هجرت. هجرت يعني بيرون اومدن. فرار كردن از خودت و متعالي شدن.
درمونش فقط پيدا كردن يه چيز يا يه كسيه كه فراتر از آدماي دور و برته. يه كسي كه بتونه حالتو جا بياره و نعشگي اين حسو و حالو تا مدتا تو وجودت تزريق كنه. فكر ميكنيد اين چيز يا اين كس كيه. درست حدس زديد. اوسا كريم. هموني كه ملجا و مآواي همه ما آدماست. به نظر من بايد اين نغمه غم انگيز تو وجودت باشه كه حداقل يه وقتي به اين واسطه به ياد خدا بيفتي. سفره دلتو براش باز كني و يه گپي با يار هم كلام بشي. غمهايي رو كه نميتوني به كسي بزني - بواسطه ايني كه همه رو نامحرم ميدوني - براش بگي.. من تجربه اين كارو دارم. در زماني كه اين دوست و يار زندگيم به سراغم ميآد، بلند ميشم وضو ميگيرم و دو ركعت نماز عشق ميخونم. نمي دوني چه حالي ميده. تو اين لحظات هر كسي يه جور حال ميكنه، يكي براي تسكين دلش نماز عشق ميخونه، يكي يه آهنگي رو كه خيلي دوسش داره گوش ميكنه، يكي آلبوم عكسشو برميداره و نگاه ميكنه و ...
من وضو با نفس خيال تو ميگيرم / و تو را ميخوانم / و به شوق فردا / كه تو را خواهم ديد / چشم به راه ميمانم/
منم امشب بلند شدم رفتم وضو گرفتم و الان هم دارم آهنگ باران عشقو گوش ميدم. اين لحظه رو با تمام لذات دنيا عوض نمي كنم. يعني نمي تونم كه عوض كنم .
اي كاش ميدانستم به كدامين مكان دلها به تو آرام گرفته اند. يا ميدانستم كه كدامين سرزمين به زير پاي توست. آيا در كوه رضوايي يا جاي دگر يا به ديار ذي طوي.
از همه التماس دعا دارم.
امشب يه جورايي دلم گرفته. اين جور گرفتن رو اسمشو ميزارم نغمه غم انگيز. نغمه غم انگيز يعني درد بي درمون. يه چند وقت يكبار به سراغم مي آد. همه دورتند ولي فكر مي كني تنهاي تنهايي. در واقع همه به كار خود مشغولند.
ياري اندر كس نميبينم ياران را چه شد / دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد
نغمه غم انگيز به سراغ همه مي آد. هيچ كس توي اين دنيا نميتونه ادعا كنه كه هنوز به اين درد دچار نشده. اين موجود ناشناخته از بچگي با من بوده و من ديگر با اون انس گرفتم. حالا ديگه با هم رفيقيم و به قولي رفيق دوران تنهايي منه. با اينكه عذابم ميده ولي دوسش دارم. از نشونه هاي اين ابتلاء، اينه كه دوست داري هي گريه كني. داري اشك ميريزي ولي حاليت نيست. يعني يه جورايي اين گريه بهت حال ميده. دوست داري حالا حالا ها اين حس از وجودت بيرون نره تا براي همه دردهايي كه در سينه داري بشيني زار زار گريه كني. احساس ميكني ميخواهي فرياد بزني. خيال پرواز داري و به دنبال مقصدي ميگردي كه پروازتو به رخ بكشي. دلت يه جورايي گلايه داره، هي بهونه ميگيره. بهونه رفتن. بهونه پرواز، بهونه سفر و بهونه هجرت و چه زيبا واژه ايست اين واژه هجرت. هجرت يعني بيرون اومدن. فرار كردن از خودت و متعالي شدن.
درمونش فقط پيدا كردن يه چيز يا يه كسيه كه فراتر از آدماي دور و برته. يه كسي كه بتونه حالتو جا بياره و نعشگي اين حسو و حالو تا مدتا تو وجودت تزريق كنه. فكر ميكنيد اين چيز يا اين كس كيه. درست حدس زديد. اوسا كريم. هموني كه ملجا و مآواي همه ما آدماست. به نظر من بايد اين نغمه غم انگيز تو وجودت باشه كه حداقل يه وقتي به اين واسطه به ياد خدا بيفتي. سفره دلتو براش باز كني و يه گپي با يار هم كلام بشي. غمهايي رو كه نميتوني به كسي بزني - بواسطه ايني كه همه رو نامحرم ميدوني - براش بگي.. من تجربه اين كارو دارم. در زماني كه اين دوست و يار زندگيم به سراغم ميآد، بلند ميشم وضو ميگيرم و دو ركعت نماز عشق ميخونم. نمي دوني چه حالي ميده. تو اين لحظات هر كسي يه جور حال ميكنه، يكي براي تسكين دلش نماز عشق ميخونه، يكي يه آهنگي رو كه خيلي دوسش داره گوش ميكنه، يكي آلبوم عكسشو برميداره و نگاه ميكنه و ...
من وضو با نفس خيال تو ميگيرم / و تو را ميخوانم / و به شوق فردا / كه تو را خواهم ديد / چشم به راه ميمانم/
منم امشب بلند شدم رفتم وضو گرفتم و الان هم دارم آهنگ باران عشقو گوش ميدم. اين لحظه رو با تمام لذات دنيا عوض نمي كنم. يعني نمي تونم كه عوض كنم .
اي كاش ميدانستم به كدامين مكان دلها به تو آرام گرفته اند. يا ميدانستم كه كدامين سرزمين به زير پاي توست. آيا در كوه رضوايي يا جاي دگر يا به ديار ذي طوي.
از همه التماس دعا دارم.
به نام هستي بخش پاك / همه اوست ديگر چه باك
... و بالاخره مسافر جزيره مؤفق شد تا ويرايش جديد وبلاگ خود را به پايان ببرد. در ويرايش جديد سعي گرديد تا از تمام نقطه نظرات بچه هاي باحال وبلاگ استفاده گردد. به نظر اين حقير رمز موفقيت يك وبلاگ به دو عامل بستگي دارد. شكل ظاهري وبلاگ و محتواي آن. اجماع اين دو عامل، وبلاگ را هميشه سرزنده، شاداب و داراي مخاطب خواهد نمود. اميدوارم بتوانم اين دو عامل را در كنار يكديگر جمع نمايم تا شرمنده محبت شما در هنگام ديدن وبلاگ مسافر جزيره نشوم. به عنوان ناشرين وبلاگ بايد تلاش نماييم تا انديشه هاي سبز خود را به روح وبلاگ تزريق نماييم تا وبلاگ سمبل زيبايي و محلي براي يادگيري باشد. بيان نمودن هر انديشه اي تنها به صرف اينكه توليد و نشر وبلاگ براحتي انجام پذير است، ناسپاسي به زحمت افرادي است كه تمام تلاش آنها در جهت در دسترس قرار دادن اين امكان ميباشد. حال كه اين امكان در اختيار ما قرار گرفته است بايد دين خود را نسبت به آن ادا نموده و با تراوشات ذهني زيبا و زيبنده يك ايراني با تمدن چندين و چند ساله، وبلاگ را مدرسه انديشه، ادب و پيوند بين همه ايرانيان قرار دهيم.
نگاه ما به وبلاگ بايد همچون نگاه يك نقاش به بوم نقاشي اش باشد. همانطور كه يك نقاش هميشه سعي مي نمايد تا زيباييهاي پيرامون خود ، درد دل جامعه اي كه در آن زندگي ميكند و پيام صلح و سازش را بر روي بوم نقاشي اش بيافريند، وبلاگ ما (وبلاگ نويس ها) هم بايد حاوي پيام صلح و صفا و زيبايي باشد. داشتن مخاطبين زياد دليل بر خوبي يك وبلاگ نيست، چرا كه هركسي ميتواند با بيان برخي موضوعات كه ذاتا مخاطبين زيادي دارند، وبلاگ پر طرفداري ايجاد نمايد. بايد ديد تا چه حد موضوعات مورد بحث در يك وبلاگ جنبه آگاهي رساني دارد. بايد ديد تا چه ميزان مطالب ارائه شده در يك وبلاگ توانسته است انديشه مخاطب را به تحسين وادارد و مخاطب را معتاد به وبلاگ نمايد. امروز روز گفتن، نوشتن و آموختن است . اما گفتن و نوشتن و آموختن هر چيزي كه آينده، ما را به بي همتي و بي تعصبي محكوم ننمايد. بايد تلاشمان در راستاي آينده بهتر و زيباتر فرزندانمان باشد. بي خيال طي كردن روزها به اميد آنكه بالاخره تلاشي صورت خواهد گرفت و يك شبه ره صد ساله را خواهيم پيمود، جفا در حق خود، فرزندان و از همه مهمتر خيانت به ميهن است، و اين گناهي نابخشودني است. بايد گفت، بايد نوشت و آموخت و ياد گرفت. زمان گوش دادن صرف به سر آمده است. بايد فرياد زد و مسافر روزهاي دلتنگي خود بود. كهنه نگري و بيان مطالبي كه منشاء آن بحث ها و جنگ و جدل هاي زندگي روزمره است ، هيچ سودي نخواهد داشت. تلاش ما بايد در راستاي زنده بودن روح وبلاگ باشد، تا وبلاگ را از خطر روزمرگي خارج نماييم . به نظر من روزمرگي تنها آفت وبلاگ ميباشد. بايد با انديشه هاي سبز و زنده خود به شادابي وبلاگ كمك نماييم و از پژمردگي آن جلوگيري نماييم. ايجاد يك وبلاگ، آسان و ساده است ولي سرزنده و شاداب نگهداشتن آن، امري است بس دشوار.
... بدون شك اظهار نظر شما دوستان وبلاگ نويس، اين مسافر را در راهي كه پيش رو دارد ياري خواهد نمود. در پايان از زحمات تمام كساني كه مسافر جزيره را با نامه هاي خود ياري نموده اند تشكر مينمايم.
... و زير سايه آن بانيان سبز تنومند / چه خوب يادم هست / عبارتي كه به ييلاق ذهن وارد شد / وسيع باش و تنها / سر به زير و سخت
... و بالاخره مسافر جزيره مؤفق شد تا ويرايش جديد وبلاگ خود را به پايان ببرد. در ويرايش جديد سعي گرديد تا از تمام نقطه نظرات بچه هاي باحال وبلاگ استفاده گردد. به نظر اين حقير رمز موفقيت يك وبلاگ به دو عامل بستگي دارد. شكل ظاهري وبلاگ و محتواي آن. اجماع اين دو عامل، وبلاگ را هميشه سرزنده، شاداب و داراي مخاطب خواهد نمود. اميدوارم بتوانم اين دو عامل را در كنار يكديگر جمع نمايم تا شرمنده محبت شما در هنگام ديدن وبلاگ مسافر جزيره نشوم. به عنوان ناشرين وبلاگ بايد تلاش نماييم تا انديشه هاي سبز خود را به روح وبلاگ تزريق نماييم تا وبلاگ سمبل زيبايي و محلي براي يادگيري باشد. بيان نمودن هر انديشه اي تنها به صرف اينكه توليد و نشر وبلاگ براحتي انجام پذير است، ناسپاسي به زحمت افرادي است كه تمام تلاش آنها در جهت در دسترس قرار دادن اين امكان ميباشد. حال كه اين امكان در اختيار ما قرار گرفته است بايد دين خود را نسبت به آن ادا نموده و با تراوشات ذهني زيبا و زيبنده يك ايراني با تمدن چندين و چند ساله، وبلاگ را مدرسه انديشه، ادب و پيوند بين همه ايرانيان قرار دهيم.
نگاه ما به وبلاگ بايد همچون نگاه يك نقاش به بوم نقاشي اش باشد. همانطور كه يك نقاش هميشه سعي مي نمايد تا زيباييهاي پيرامون خود ، درد دل جامعه اي كه در آن زندگي ميكند و پيام صلح و سازش را بر روي بوم نقاشي اش بيافريند، وبلاگ ما (وبلاگ نويس ها) هم بايد حاوي پيام صلح و صفا و زيبايي باشد. داشتن مخاطبين زياد دليل بر خوبي يك وبلاگ نيست، چرا كه هركسي ميتواند با بيان برخي موضوعات كه ذاتا مخاطبين زيادي دارند، وبلاگ پر طرفداري ايجاد نمايد. بايد ديد تا چه حد موضوعات مورد بحث در يك وبلاگ جنبه آگاهي رساني دارد. بايد ديد تا چه ميزان مطالب ارائه شده در يك وبلاگ توانسته است انديشه مخاطب را به تحسين وادارد و مخاطب را معتاد به وبلاگ نمايد. امروز روز گفتن، نوشتن و آموختن است . اما گفتن و نوشتن و آموختن هر چيزي كه آينده، ما را به بي همتي و بي تعصبي محكوم ننمايد. بايد تلاشمان در راستاي آينده بهتر و زيباتر فرزندانمان باشد. بي خيال طي كردن روزها به اميد آنكه بالاخره تلاشي صورت خواهد گرفت و يك شبه ره صد ساله را خواهيم پيمود، جفا در حق خود، فرزندان و از همه مهمتر خيانت به ميهن است، و اين گناهي نابخشودني است. بايد گفت، بايد نوشت و آموخت و ياد گرفت. زمان گوش دادن صرف به سر آمده است. بايد فرياد زد و مسافر روزهاي دلتنگي خود بود. كهنه نگري و بيان مطالبي كه منشاء آن بحث ها و جنگ و جدل هاي زندگي روزمره است ، هيچ سودي نخواهد داشت. تلاش ما بايد در راستاي زنده بودن روح وبلاگ باشد، تا وبلاگ را از خطر روزمرگي خارج نماييم . به نظر من روزمرگي تنها آفت وبلاگ ميباشد. بايد با انديشه هاي سبز و زنده خود به شادابي وبلاگ كمك نماييم و از پژمردگي آن جلوگيري نماييم. ايجاد يك وبلاگ، آسان و ساده است ولي سرزنده و شاداب نگهداشتن آن، امري است بس دشوار.
... بدون شك اظهار نظر شما دوستان وبلاگ نويس، اين مسافر را در راهي كه پيش رو دارد ياري خواهد نمود. در پايان از زحمات تمام كساني كه مسافر جزيره را با نامه هاي خود ياري نموده اند تشكر مينمايم.
... و زير سايه آن بانيان سبز تنومند / چه خوب يادم هست / عبارتي كه به ييلاق ذهن وارد شد / وسيع باش و تنها / سر به زير و سخت