پنجشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۱


... و اما اين سرزمين از آن كساني است كه سالها در پس كوچه تنهايي به انتظار يار غريبانه نشستند. اين سرزمين از آن قاصدكهايي است كه رنج هجرت را بر لذت ماندن ترجيح دادند. اين سرزمين از آن آنهايي است كه گلويشان زندان فرياد بود و سكوت مرهم اين فرياد. اين سرزمين از آن آنهايي است كه گيتار دلواپسي مهمان روزهاي تنهايشان بود. اين سرزمين از آن آنهايي است كه رهايي را در اوج رهايي طلبيدند. اين سرزمين از آنهايي است كه بودن را در اوج نبودن خواستند. اين سرزمين از آن عاشقاني است كه از عشق مجازي گذشتند و تكيه بر تير غربت زدند تا عشق ناب را بيابند و خاك پايش را سرمه چشم خويش نمايند. اين سرزمين از آنهايي است كه خواهان آرامش بودند، آرامشي كه تحفه اين سرزمين باشد. اينجا به ميهمانانش آرامش هميشگي مي بخشند. اينجا به ميهمانانش مهرباني مي بخشند. اينجا به ميهمانانش عرش هديه مي كنند. اينجا به ميهمانانش بهشت ميدهند. اينجا به پاهاي عاشق، طاقت محكم ايستادن ميدهند. اينجا به ميهمانانش قيامت ميدهند. اينجا به چشم ميهمانانش ، لياقت ديدن رسول را ميدهند. اينجا به ميهمانانش عزت مي بخشند. اينجا به ميهمانانش صور را نشان ميدهند. اينجا به ميهمانانش خدا را نشان ميدهند. اينجا به ميهمانانش لذت ماندن ميدهند. اينجا به ميهمانانش مرگ را مي آموزند. اينجا به ميهمانانش سعي مي دهند. اينجا به ميهمانانش صفا ميدهند. اينجا به ميهمانانش مدال احرام مي بندند. اينجا براي ميهمانانش لياقت ديدار حرا را ميدهند. اينجا براي ميهمانان برگزيده بوي محمد ميدهند. اينجا ميهمانانش را با عطر عرق كوه نور معطر مي كنند. اينجا به ميهمانانش ادب ميدهند. اينجا به ميهمانانش درس انتظار ميدهند. اينجا براي ميهمانانش سرود اقرا ميخوانند. اينجا براي عطش، زمزم ميدهند. اينجا براي خواب ميهمانانش لالايي احد ميخوانند. اينجا به مسافرانش خواب طواف را به رويايشان هديه ميكنند. اينجا براي گوش ميهمانانش ترانه اذان را ميخوانند. اينجا براي مسافرانش چه ها كه نمي كنند. آخر اينجا سرزمين خداست. اينجا وعدگاه عاشقان است...