
امشب سر زده به حريم دل وارد شدم، هوايش ابري بود. از اشكهايش براي خويش وضو ساختم و در كوير گونه هايش به اعتكاف نشستم. بايد در اين سرزمين مقدس و هواي روحانيش به آرزوهايم رنگ باور بزنم. بايد خاك اين كوير را سرمه چشمهايم كنم. كويري كه روزگاري سبزه هايش ميعادگاه عاشقان زيادي بوده است، ولي آبشار چشمها ، حاصلخيزي گونه هايش را گرفته و هم اكنون شوره زاري بيش نيست. اين كوير اگر چه امروز چيزي جز خاك نيست، ولي هنوز براي اهالي دل بوي تازگي و ترنم شادابي را دارد. اين كوير آغوشش براي همه آنهايي كه دلشان كويري و آسمانشان باراني است، باز است...