دوشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۱


اگر دست دلتو گرفتي و نشونديش تو سرزمين احياء و اشكتو ارزوني اين سرزمين كردي. اگه با شمع دل، براي دقايقي دلتنگيهاتو ريختي روي خاك تشنه كوير آرامش، اگه با دست خواهش، تنها شدن با او رو تمنا كردي، اگه چشم دل رو روانه ديدن كردي ، نه چشم سر رو، اگه با سنگ افتادگي شيشه غرور هميشگي رو شكستي، اگر به ذهن خويش پر شدن از ياد يار رو آموختي، اينجا است كه بايد گفت التماس دعا.
اگه ازش خواستي كه بشه همه چيزت ، اگه قول نوازش شدن از طرف او رو به خودت دادي، اگه ازش خواستي كه بشه كور سوي اميدت تو جاده انتظار، اگر شد نيازت، اگر شد نمازت، اگه ازش بخواهي كه بشه عاشقت، اگه شدي معشوقش، اگه لياقت پيدا كردي كه بشه دعاگوت، اگه ازش خواستي كه بشه برات يه دريا انتظار، اينجاست كه بايد گفت التماس دعا.
اگه بلد سرزمين دلت شد، او
اگه همه زيباييهات شد، او
اگه همه اميدت شد ، او
اگه يقين ترديدهات شد ، او
اگه ساحل آروم براي طوفان غمهات شد ، او
اگه زورق نجات براي دلواپسي دل طوفانزده ات شد ، او
اگه نوازنده همون گيتار دلواپسي كه هميشه منتظرش بودي شد، او
اينجاست كه بايد گفت التماس دعا

علي يعني عبادت، عدالت، عصمت، عزت، عرفان، علم ، عشق
امشب شب معراج است. شب عروج. شب پرواز به ملكوت. امشب شب شور است. شب شعور. شب عاشقي. شب عشق بازي علي و خداي علي . امشب شب رهايي است. شب رها شدن علي از همه چيز. شب رهايي از رنج سالها فراق فاطمه. شب پايان يافتن خستگي هاي علي. شب آزادي است و چه مبارك شامي براي علي خسته از كوران حوادث. آري علي رها مي شود از نگاههاي نامحرم نامردماني كه با يك دست با او بيعت مي كردند و با دست ديگر خيانت. علي رها مي شود از سلامهاي بي جوابش در كوچه پس كوچه هاي كوفه. علي رها مي شود از زخم زبانهاي بي پايان مردم سرزمين خيانت. نمي دانم اين مردم اين درس را در كدامين مكتب آموخته اند كه آن را به اين خوبي در محضر علي پس مي دهند. نمي توان باور كرد اين نامردمان همانهايي باشند كه علي در موردشان گفت اگر حجت به سبب حضور حاضران بر من تمام نمي شد افسار شتر خلافت را بر دوشش مي انداختم. علي رها مي شود از غربت. غربت چه واژه آشنايي است براي علي. چه كلمه متناسبي است براي سالها سكوت علي. نداي غربت علي صداي پيچيده در ناوك نخلهاي نخلستانهاي كوفه است. نداي غربت علي گريه هاي شبانه علي است در كوچه ها ي كوفه. نداي غربت علي اشكهاي مالك بعد ازحكايت صفين است. گواه غربت علي شكوه هاي عمار از دست نامردمان است. گواه غربت علي صداي گمشده او در درازاي تاريك چاه است و همدم غريبي او نخل و چاه و ريگ كوچه و قلب سوخته زينب است. نداي غربت علي فزت و رب الكعبه است.