جمعه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۰

قابل توجه پزشكان و دانشجويان رشته پزشكي
وب لاگ پزشكي Medical Information به عنوان يك پايگاه پزشكي آماده سرويس دهي ميباشد.
اين وب لاگ پرقدرت ترين و پرترافيك ترين پايگاههاي پزشكي موجود در اينترنت را معرفي مي نمايد.
آماده پيشنهادت شما جهت بالا بردن كيفيت اين وب لاگ هستم.
*** با تشكر - مرتضي نادي
...آري بچه هاي ما همه چيز را مي فهمند
حتي جهان را، همه چيز جهان را، انسان را، همه چيز انسان را، حركت همه چيز را، پوچي را، معني را، دنيا را، آخرت را، براي خود را، براي خلق را، براي خدا را، حتي شهادت را و ... توحيد را، يك تا بينهايت جلوش صفرها

پنجشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۰

خا طرم درياي پرغوغاست
ياد تو چون سكه ئي سيمين رها بر آب اين درياست.
خاطر دريا پريشان است
سينه دريا پر از تشويش توفان ست.
دست من در موج و چشمم سوي ساحل هاست
قلب من منزلگه دل هاست.
نه بر اين دريا، سكوني
نه به ساحل ها چراغ رهنموني
كي برآيد از افق شمع بلند آفتابم؟
تا درنگ آرم دمي
تا بياسايم كمي
تا در اين امواج يادي، يادگاري را بيابم.
دريغا...
سر به سر موج ست و گرداب ست يا غرقاب
سكه سيمين فروتر مي رود در آب.
شعري از سياوش كسرايي

چهارشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۰

...به ياد فريدون مشيري
دست هامان نريدست به هم
ز دل و ديده گرامي تر آيا هست؟
دست -آري ز دل و ديده گرامي تر - دست
زين همه گوهر پيدا و نهان در دل و جان
بيگمان دست گرانقدر ترست
هر چه حاصل كني از دنيا دستاوردست.
هر چه اسباب جهان باشد بر روي زمين
دست دارد همه را زير نگين
سلطنت را كه شنيدست چنين.
شرف دست همين بس كه نوشتن با اوست
خوشترين مايه دلبستگي من با اوست.
در فرو بسته ترين دشواري
در گرانبارترين نوميدي
بار ها بر سر خود بانگ زدم
هيچت ار نيست مخور خون جگر
دست كه هست.
بيستون را ياد آر
دستهايت را بسپار به كار
كوه را همچون پر كاه
از سر راهت بردار.
وه چه نيروي شگفت انگيزي است
دستهايي كه به هم پيوسته است
به يقين هر كه به هر جاي درآمد از پاي
دستهايش بسته است.
دست در دست كسي
يعني پيوند دو جان
دست در دست كسي
يعني پيمان دو عشق
دست در دست كسي داري اگر
داني دست چه سخنها كه بيان ميكند از دوست به دوست؟
لحظه اي چند كه از دست طبيب
گرمي مهر به پيشاني بيمار رسد
نوشداروي شفا بخش تر از داروي است.
گر به شوق آيي و سرمست، برافشاني دست
پرچم شادي و شوق است كه برافراشته اي
لشگر غم خورد از پرچم دست تو شكست.
دست گنجينه مهر و هنر است
خواه بر پرده ساز
خواه بر گردن يار
خواه بر چهره نقش
خواه بر دنده چرخ
خواه بر دسته داس
خواه در ياري نابينايي
خواه در ساختن فردايي

آنچه آتش به دلم ميزند اينك هر دم
سرنوشت بشر است
داده با تلخي غم هاي دگر دست به هم
بار اين درد و دريغ است كه ما
تيرهامان به هدف نيك رسيدست ولي
دستهامان نرسيدست به هم
دستهامان نرسيدست به هم
و به نام دوست كه هر چه هست از آن اوست.

...و شبي نرم در آغوش خودم لغزيدم
دست در گردن خود ماندم و چشمم به زمان
و جهاني كه مرا ريخته بود.
سايه اي به نام زندگي مرا گرفت
خاطرات مرده ام دوباره جان گرفت
پيش چشم من دوباره زنده شد:
لحظه هاي پر ز التهاب
روزهاي بي تفاوتي
هفته هاي مرده در نگاه شب
سالهاي بي تلاطمي.
بر فراز لحظه هاي عاشقانه ام ،
يك پري نشسته بود
روي هرم آتشين گونه هاي او
نغمه هاي جاودانه مي سرود.
و من، غم نگاه كودكانه ام
خيره خيره مي نشست
روي هرم آتشين گونه هاي او.
ناگهان زخم كاري زمان
بادي از سياهي شبان وزيد
موجي از سكوت بركه هاي مرده قد كشيد.
آن پري دگر نمانده بود
از هجوم پر طنين لشگر پليد.
اينك اين منم
كه از خلال چشمهاي خويش
قطره قطره مي چكم.
اشك من به رنگ روشن ستاره هاست
اشك من هميشه شور نيست
اشك من هميشه بي رياست.

... يا حق