پنجشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۶



زندگي بايد كرد، حتي اگر قفس، دستان اسارتمان را بر سلولهاي بودنش ميخ كرده باشد
پرواز بايد كرد، حتي اگر بالهايمان در پرواز هاي ديروز و در سرزمين هاي دور تر از امروز جا مانده باشد
نفس بايد كشيد، به سادگي، حتي اگر هوا، تازگي اش را در وزيدن هاي ديروز گم كرده باشد
نگاه بايد كرد، بي دليل، حتي اگرچشمها، ديدن را در نگاههاي سرد و يخ زده ديروز از ياد برده باشد
بايد دويد از براي رسيدن، عقب نيفتادن و فراموش نشدن، حتي اگر پاهايمان، در آمد و شد هاي ديروز، رفتن را توبه كرده باشد
بايد ماند، آن هم سبز، حتي اگر رويايش يك قصه باشد...