چهارشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۳


روزها از پي هم مي گذرند بي آنكه خبري از همان كورسوي اميدي باشد كه آوازه روايتش گوش همه را كر كرده است. يادمان داده اند كه هر گاه از بدي زمانه گله و شكايتي بود، فرياد رسي به نام خدا هست كه نشسته است كه كسي او را بخواند و او نيز بلادرنگ مشكلات مخلوقات نازنينش را حل و فصل نمايد. و اگر اين مشكل حل نگرديد، واژ هايي همچون قسمت، صلاح تو نيست، حكمت در اين است، توجيه مساله قرار خواهد گرفت. يادمان داده اند كه در نهايت تنهايي و بي كسي نا اميدي و ظلمت كسي را بخواني كه مطمئنا تو را مي بيند،مي فهمد و قطعا صدايت را مي شنود. و جالب تر آنكه هرگاه در اين ديده شدن، خوانده شدن و فهميده شدن توسط همان قدرت برتر شكي صورت گيرد، بي درنگ روايت كشتي و شكسته شدنش و غرق شدن و نا خودآگاه صداي كسي به اسم خدا زدن را به تو متذكر مي شوند. براي ما بارها و بارها تكرار كرده ند كه اوست كه تمام اين هستي را بر سر انگشتانش مي چرخاند، بي آنكه لطمه اي به آن وارد شود. اما من تجربه كره ام براي بدست آوردن آنچه را كه برايش مدتها خون دل خورده اي، تمام زندگيت را برايش گذاشته اي، به نام و ياد و توكل به همين خدا پا در ميدان مبارزه گذارده اي، اويي كه ادعايش تمام مخلوقاتش را به كرنشش وادار كرده است، بتي است مانند ديگر بتهاي زمانه. تنها تفاوتش با بتهاي ظاهري ديگر آنست كه اين خدا حتي شهامت ديده شدن را هم به خود نداده است. فقط قصه مي بافد و فقط حرف مي زند.
چند نمونه اي از اين قصه ها:
1- هر گاه كه يكي از بندگان گنه كار پريشان روزگار دست انابت به اميد اجابت به درگاه حق جل و علا بر دارد ايزد تعالي در وي نظر نكند. بازش بخواند، باز اعراض كند، بازش به تضرع و زاري بخواند حق سبحانه و تعالي فرمايد: يا ملائكتي قد استحييت من عبدي و ليس له غيري فقد غفرت له دعوتش را اجابت كردم و حاجتش بر آورم كه از بسياري دعا و زاري بنده همي شرم دارم.
2- ادعوني استجب لكم: بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را
3- از رحمت خدا نااميد نمي شود مگر آنكه از قوم كافر باشد.

4- او كسي است كه در ظلمات تاريكي به فرياد مخلوقش مي رسد
و من امروز در وجود اين خدا بي نهايت شك كرده ام. خدا ديگر براي من يك بت بيشتر نيست. ترازوي عدل او در بي نهايت بي عدالتي است. كفه اي كه فقط با اراجيف يك مشت چاپلوس درگاهش فقط تراز شده است. او با ترساندن بندگانش آنها را به زور مطيع خود كرده است. در تمام مدتي كه از او استمداد كرده ام و او را خوانده ام تنها خود را فريب داده ام. در دنيايي كه هرگاه از انجام هر كاري عاجز مي شوي به تو توصيه رفتن به در خانه فالگير و طالع بين مي كنند، خدا ديگر هيج كاره است. در روزگاري كه قدرت يك دعا نويس از رحمت و شفقت خدا بالاتر است هيچ جاي آشتي با خدا نمي ماند.